چرا با علم به گناه، گناه می کنیم؟

چرا با اینکه می دانیم گناه، پلید و پلشت است باز دامنمان را به رجس گناه، آلوده می کنیم؟ گیر کار کجاست؟

ایمان

شاعر شکّرین دهان شیراز، حافظ -علیه الرحمه- غزلی دارد که مطلع آن این گونه آغاز می شود:
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند

دو بیت آغازین این غزل ناب، بیشتر در ذهن و زبان مردم این دیار مانده اما کمتر کسی ابیات بعد را شنیده یا به خاطر سپرده است در حالیکه جناب حافظ، در بیت سوم، خود از این مشکل، رمزگشایی کرده و گفته است:
گوییا باور نمی دارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند

از نگاه حافظ، مشکل واعظان غیرمتّعظ و عالمان بی عمل را باید در فقدان "باور" یا به به اصطلاح قرآنی کلمه، "ایمان" رصد کرد.
غایت این مقال، البته، شرح غزل خواجه نیست بلکه سخن حافظ، بهانه و دستمایه ایست برای یافتن پاسخ بدین سوال بنیادین که چرا با وجود علم به گناه و عواقب وخیم دنیوی و اخروی آن، باز دامان وجودمان را به رجس گناه می آلاییم؟ چرا با اینکه می دانیم دروغ، کلید همه زشتی هاست، نگاه حرام، تیر زهرآلود شیطان است، غیبت بدتر از زناست و الخ، باز پای گناه که به میان می آید، نفس سرکش، عنان اختیار از کف عقل راه گشا می ستاند؟ و به کژراه و بیراهه می کشاند؟

تا زمانیکه مس علم، در کوره قلب، گداخته نشود، به زر ناب باور بدل نمی شود. علم تقویت شده و تبدیل شده به عقیده هست که مورث عمل و تقواست

علم آمیخته به تردید را نمی گویم بلکه سخن در علم برآمده از استدلال و برهان است که چرا در وادی عمل، کمیتش لنگ است؟
بساط علم، پهن است اما دریغ از یک مشتری نقد در بازار عمل! به راستی، گیر کار کجاست؟
جواب البته همان است که جناب حافظ گفت: "باور" به وجود "داور".
زنجیره علم تا عمل یک حلقه میانی دارد که امروز در جامعه ما، مفقود است. این حلقه مفقوده، چیزی نیست جز ایمان به آنچه علم بدان گواهی می دهد.
دست کم دو آیه در قرآن هست که نشان می دهد علم به تنهایی کافی نیست بلکه ممکن است آدمی، حتی با وجود یقین و عرفان، باز حقایق را انکار کند. چنانکه می فرماید:
«یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْكِرُونَها وَ أَكْثَرُهُمُ الْكافِرُون» (نحل/83)[ آنها نعمت خدا را مى‌شناسند؛ سپس آن را انكار مى كنند؛ و اكثرشان كافرند]
یا «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدین »(نمل/14)[ و آن را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن یقین داشتند! پس بنگر سرانجام تبهكاران (و مفسدان) چگونه بود!]
از این آیات به خوبی پیداست که علم، ماهیتا متفاوت است از ایمان. علم اگر چه چراغ راه است اما رفتارساز نیست.
تا زمانیکه مس علم، در کوره قلب، گداخته نشود، به زر ناب باور بدل نمی شود. علم تقویت شده و تبدیل شده به عقیده هست که مورث عمل و تقواست.
به تعبیر سعدی-علیه الرحمه- اینگونه علم و معرفت ها اگر چه مایه زینت جان آدمی است اما ثمره عملی ندارد:
باغ تفرج است و بس، میوه نمی دهد به کس...
سر مطلب این است که علم در مراتب ذهن آدمی، خانه دارد و جای ایمان قلب است. چنانکه قرآن درباره عمار یاسر فرمود : « إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإیمان ...»(نحل/106)
اما دل نکردن از شهوات، عدم گذار از امیال نفسانی، منیت ها و انانیت ها نمی‌گذارد در قلب و جان، علم و معرفت بشود زلال ایمان و آبیاری کند مزرعه عمل را.

فرآیند تبدل علم به ایمان چیست؟

درد را شناختیم اما دوا را هم بشناسیم. چگونه می توان علم را بدل کرد به ایمان؟ ایمانی فولادین که وسوسه هیچ خناسی نتواند بنیان آن را فرو بریزد.
باید یک فرایند دو مرحله ای را طی کنیم تا حقیقت علم به جانمان بنشیند و باور شود.

یک. تفکر عقلانی که از راه برهان و استدلال به دست می‌آید
دو. تلقی به قبول قلب که از راه عمل به یقینیات عقلی حاصل می‌شود و تلقین و تکرار شرط آن است.
تفکر و تلقین دو ابزار رسیدن به ایمان است. تفکر ما را به مرتبه یقین عقلی می رساند و تلقین، قلب را در برابر یقین برآمده از عقلانیت، تسلیم و خاضع می‌کند.
چرا مرده‌شورها در دل تاریکی می‌روند غسال‌خانه و هیچ نمی‌ترسند از جسد میتی که آنجا آرمیده است؟ خودتان را بگذارید جای آن ها. آیا حاضرید درتاریکی مطلق یک شب دیجور، با مرده ای سر کنید؟ حکما نه! چون اولا علم‌تان به پرکشیدن روح از بدن متوفی، یقینی نیست. بلکه این علم آمیخته است با تردید و توهم. توهم ترس. و این توهم، چونان لکّه ای نشسته روی آئینه علم شما تا جایی که فکر می کنید از دست مرده بی روح هم کاری ساخته است.
ثانیا: به فرض که یقین دارید از دست جسد بی روح کاری ساخته نیست اما مثل مرده شورها، ساعتهایی از عمر را در کنار اموات به تنهایی به سر نبردید. به تعبیر استاد جوادی آملی (حفظه الله)، باید بین دانش و جانمان، گره و عقد ایجاد کنیم تا بشود عقیده.
حال که دامنه سخن بدینجا رسید بگذارید این مقال را با سخن این بزرگ مفسر قرآن خاتمه بخشیم که سخن حق را باید از زبان اهل حق شنید.
«برای اینكه بحث های اخلاقی كه از آیات و روایات به دست می آید، برای ما كارساز باشد؛ ما باید هم زمان با علم، یك كار دیگر انجام بدهیم؛ با یك دست این مسائل را بفهمیم، با دست دیگر این مسائل را به جان خودمان گره بزنیم تا بشویم متخلق یا عالم عادل، عالم با عمل...اگر محصول علمی با جان ما گره نخورد، ما دیگر عالم با عمل نمی شویم، ما دیگر متخلق نمی شویم؛ ما فقط همان عالمیم. یك بیان نورانی حضرت امیر دارد كه فرمود: كم من عالم قد قتله جهله. چون آن یافته را با جانمان گره نزدیم، اینجا جای جهالت شد. این جهالت با این علم درگیر می شود، [جهالت نه جهل]؛ جهالت كشنده علم است! لذا حضرت فرمود: كم من عالم قد قتله جهله و علمه معه لاینفعه(نهج البلاغه/ حكمت 107)، ما برای اینكه عالم با عمل بشویم، محصول كار ما روشن بشود؛ باید برنامه های حوزه و دانشگاه را كه عقد است و ایجاد رابطه بین موضوع و محمول است با عقیده گره زدن به جان است جمع بكنیم و هماهنگ بكنیم؛ این را می گویند: (ایمان)، آن را می گویند: (علم)؛ این را می گویند: «تدین»، آن را می گویند: «دین شناسی». دین شناسی غیر از دین باوری است؛ ما هیچ چاره ای برای اخلاق مان نداریم، الا بالتدین و الایمان. یعنی آنچه را كه فهمیدیم با جان مان گره بزنیم كه این را می گویند: عقیده»


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: اجتماعیفرهنگیمذهبیقرآنیتاریخیمهدویت
برچسب‌ها: گناه ، ایمان ، علم ، قران ، مرگ

تاريخ : یک شنبه 15 آذر 1394 | 15:50 | نویسنده : امیر کاظمی |
.: Weblog Themes By RoozGozar.com :.

  • قالب وبلاگ
  • اس ام اس
  • گالری عکس